خاطرات سفیر

خاطرات سفیر

خاطرات سفیر را همان روزهای اولی که آمده بود خواندم و مطمئنم در انتهایش نظرم را نوشتم! اما الان هر چه دنبال آن کتاب می‌گردم پیدایش نمی‌کنم! ☹️ (الآن دو جلد از آن را داریم ولی فکر می‌کنم نظرم را در آن جلد سوم نوشته بودم که نیست ☺️)بگذریم؛
کتاب الآن به چاپ حدود هفتاد، هشتاد رسیده و همین نشان از ذائقه‌ی مخاطب دارد.

زبان طنز کتاب به همراه محکمی عقاید و البته دغدغه‌های بعضاً مشترک نویسنده با مخاطبین کتاب را جذاب کرده است.

خاطرات سفیر داستان دختری است که برای ادامه تحصیل به فرانسه می‌رود و چون عرق و علاقه ملی-مذهبی به جمهوری اسلامی دارد، به یکباره می‌شود نماینده دفاع از همه چیز شده است …

پشت جلد کتاب نوشته؛
«و من شدم «ایران»! من باید پاسخگوی همه‌ی نقاط ضعف و قوت ایران می‌بودم. انگار من مسئول همه‌ی شرایط و وقایع بودم. چاره‌ای نبود و البته از این ناچاری ناراضی هم نبودم. من ناخواسته واسطه‌ی انتقال بخشی از اطلاعات شده بودم و این فرصتی بود تا آن طور که باید و شاید وظیفه‌ام را انجام دهم. تصمیم گرفته شد بود! من سفیر ایران بودم و حافظ منافع کشورم و مردمش»

برخی آدم‌های خاکستری داستان تا سالیان سال در خاطرت می‌مانند، برخی موقعیت‌سازی‌های داستان هم همین‌طور، کلیسا رفتن، خرید، بحث و گفتگوها، قرآن خواندن یک عرب، آشنایی با امیرالمؤمنین و ….

در کل کتاب خوب و رونده‌ای برای خواندن بود، هر چند می‌توانست به لحاظ ادبی خیلی خیلی بهتر از این باشد

شاید این جنس تجربه‌نگاری‌ها از فرنگ رفته‌هایمان خیلی به درک شرایط دنیا کمک کند. البته کاش با فرنگ رفتن، به کل فرنگی نشویم، یه خورده کافی است ☺️

من خواندم، دوست داشتم. شما هم دوست داشتید بخوانید و اگر خواندید تجربه‌تان را از خواندن #خاطرات_سفیر بنویسید

#حمید_کثیری

#انتشارات_سوره_مهر
#نیلوفر_شادمهری

پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *